یادداشتهای گلاب

ساخت وبلاگ
با تُ این همه سال سفر کردم به دیروزها و با تُ این همه سال به انتظار آفتابشب را به صبح سپردم و رویا بافتم ودر بازی یادم تو را فراموش زندگی نه خودم را فراموش کرده ام،نه تُ رانه با اندک توشه ی تحمل راهی راه شدم، نه با تیغ تحمیل شاهرگ فهم را زده ام و نه در وادی ادب، در پی عتاب و خطاب و تأدیب گام برداشته ام نه سرگرم هندسه شانس شدم و نه اسیر جبر سرنوشت نه چون باد بی سرزمین به کرانه تاریخ ها تاخته ام و...نه چون قاصدکی بی مقصد در جغرافیای زمین کوچیدم.نه چون قایق بی نا خدا حیران و سرگردان امواج دریا شدم نه چون گل حسرت خوار به شوق دیدار عجولانه روییدم خلاصه بگویم نه مدعی و نه مغرورم، نه طالب غم آن دیگری و نه غبطه خور خنده های هر رهگذرم نه در میان اهل قلم، قلم کننده ی قلمم، نه قلم زن هر سیاهی، نه در صف اهل سخن،گزافه گویم ونه لاف زن دانایی ام فقط و فقط بجای هر حرف خام و هر باری به هرجهت، پای ماندن در خویشتن خویش ایستاده امُ .....گنجشک خیالم را هر روز زیر نگاه سیمرغ آتشین پر آسمان به پرواز در آورده ام ودر این شهر بی عشق از پشت پنجره ای رو به آشنایانِ نادیده با ضرب آهنگِ کلیک واژه ها ،افکارم را به پرواز در آوردم وخیالپردازی کردمُ....برای رسیدن به آرامش خاطر به تمام دل خستگی هایم فقط، گفتم : یادم ترا فراموشپ. ن:1-جایی خوانده بودم سیمرغ آتشین پر کنایه از آفتاب تابان است2- اعتراف کنم که یادداشتی از قدیمها بود که حذف شده بود ،چون هنوز هم بر این باورم مجدد ثبت کردم 3- سال1403 ان شاالله خوب باشد برچسب‌ها: تُ, تو یادداشتهای گلاب ...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشتهای گلاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0favfa9 بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 22 فروردين 1403 ساعت: 11:16

در تنگا تنگ هر نفسُ....در چکاچک هر آهُ...در حرف به حرف گذر از من به تُ«ز» امروز را صبورانه گره می زنم به«ف» فردا تا.....به وقت دلتنگی، حواس تنهایی را پرت کنماما.....زلفی پریشان می شودبرای پشتِ گوشِِ فراموشی ُ...دندانه ها یِ شانه‌ یِ یادش بخیربرچسب‌ها: خیال, امروز, فردا, دلتنگی یادداشتهای گلاب ...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشتهای گلاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0favfa9 بازدید : 19 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402 ساعت: 16:35

برای آشنایی با شخصیت‌ها، پیشنهاد می کنم قسمت‌های ١،٢،٣ را بخوانید. بخش اول از قسمت چهارماون روز سَرِ ناهار وقتی موضوعِ روضه ی خونه خانم افتخاری مطرح شداولش جالب آمد ،عروس و مادر شوهر طوری رفتارکردند مثل اینکه یه کار روزمره هست و مثل دفعات قبل میاد و میره ،اما از نگاه این نیم وجبی که تا حالا فرصت نشده بود به همچین جایی بره جالب بود و سوالهای جور واجور می پرسیدعزیز، خانم افتخالی هم نوه اش میاد .عزیز ، پس کی می لیم.عزیز ، اونجا چکال می کنیم .عزیز ، یه دفعه یادت نَله ،قول دادی هاااااااخانم جون هم با جمله تاکیدی که،من یادم نمیره ،شما و مامان گیتی یادتون نره ،بحث را تمام کردتا اون روزِ دعوت ،گیتی در مراسم روضه و جمع حاجیه خانمها ،گلاب را نمی برد و یکی از دلیلهایش این بود که در آخر همه روضه ها گریه و اشکی هم بود و او نمی خواست گلابِ کنجکاو تو این سن با سوالهایی مواجهه بشه که در پیدا کردن جواب برای آنها از هرکسی بپرسه و یکجور جواب بشنود و به خاطر جوابهای جور واجور بچه گیج بشهگیتی میگه بچه باید بچگی کندُ....لازم هست که اول خودشو بشناسه بعد خدا و پیغمبر و مسایل دینی ،درست برخلاف خانم جونبرای چند روزی باقی مانده تا روز روضه(که ا مروز باشه )همه چی در آرامش گذشتُ..... حالا با صدای زنگُ......ورود گلاب موجی از انرژی جاری شد تو خونه و قشنگ معلوم بود با جمله "عزیز جون زودباش ددیه ،دیل میلِ سیم" می خواست اشتیاقش را نشون بدهو وقتی از طرف خانم جون شنید که ، آمدم گلاب خانممگل از گلش شگفتُ.....رفت سمت آقاجون که منتظرش بود ،همانطور که صورتش را برای بوسیدن در اختیارِ آقاجون میگذاشت با شیرینی زبونی همیشگی و نصیحت گونه و آرام گفت : بابایی با عزیز میلیم لوضه ،زودِ زود میام ، بعد باهم بازی میکنیم خوبدیگ یادداشتهای گلاب ...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشتهای گلاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0favfa9 بازدید : 34 تاريخ : پنجشنبه 26 بهمن 1402 ساعت: 18:15

اگر درخت بودممی گداشتم در آغوشم گنجشکها هر روز شلوغش کنندُ....در هیاهویِ مستانه اشان دلم حتی با ریتمی فالش هم که شده تا نمی دانمِ آن کجای شعر و غزل می رفتُ.... سرخوشانه از تو می سرود.پ.ن: در هیاهوی بسیار برای هیچِ روزگار ، چقدر دلم تنگ بود برای نوشتن برچسب‌ها: دل, ریتم, شعر, غزل یادداشتهای گلاب ...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشتهای گلاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0favfa9 بازدید : 41 تاريخ : پنجشنبه 26 بهمن 1402 ساعت: 18:15

پ. ن:تا چند ساعت پیش در دنیایِ ما روز مادر بود، هرچه گفتم روزت مبارک، صدایِ خنده هایت توام با "این چه کاریه می کنی " نیامد، اما مطمئنم یکجایی از اینجا دور حرفهایم را شنیدی و پیش خودت گفتی باز این خُل بازی هایش شروع شد.


برچسب‌ها: مادر, خیال, یاد, دلتنگی

یادداشتهای گلاب ...
ما را در سایت یادداشتهای گلاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0favfa9 بازدید : 59 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 13:52

امروز حیرانیم میانِ خاطراتدر خانه هایِ زندگیوفردا که زمانش را نمی دانمخود خاطره ایِم،سرگردان ِ گورهاپ. ن: ببین از تُ ننوشتن چگونه ختم می‌شود به سرگردانی در گورهابرچسب‌ها: خاطره, زندگی, امروز, فردا یادداشتهای گلاب ...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشتهای گلاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0favfa9 بازدید : 56 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 13:52

از قدیم گفته آند که:آدمها همانطور که می آیند، می روند و ما هم شنیدیم،درست اما.....نگفتند: وقتی کفشهایِ عزیزی برای رفتن، جفت می‌ شودُ.....از پیله ی زندگی پروانه وار پَر می کشد به آن دورها ،او «نمی رود» که «می ماند»درست کنار پیله یِ یادُ....رد پای خاطرات ُ......همه ی روزهایی که " ای کاش" بود.پدر باشد یا مادر، خواهر یا برادر،دوست یا فامیل فرقی نمی‌کند،یکی بود........ یکی نبودی هستبا یک دنیا خاطره و دلتنگییادشان همیشه سبزپ. ن ١ : ١سال و ۴ ماه و ٢٩ روزپ. ن ٢: ١٣ سال و ١١ ماه و ١٣ روزبرچسب‌ها: پدر و مادر یادداشتهای گلاب ...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشتهای گلاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0favfa9 بازدید : 93 تاريخ : پنجشنبه 4 اسفند 1401 ساعت: 20:11

از قدیم گفته آند که:آدمها همانطور که می آیند، می روند و ما هم شنیدیم،درست اما.....نگفتند: وقتی کفشهایِ عزیزی برای رفتن، جفت می‌ شودُ.....از پیله ی زندگی پروانه وار پَر می کشد به آن دورها ،او «نمی رود» که «می ماند»درست کنار پیله یِ یادُ....رد پای خاطرات ُ......همه ی روزهایی که " ای کاش" بود.پدر باشد یا مادر، خواهر یا برادر،دوست یا فامیل فرقی نمی‌کند،یکی بود........ یکی نبودی هستبا یک دنیا خاطره و دلتنگییادشان همیشه سبزپ. ن ١ : ١سال و ۴ ماه و ٢٩ روزپ. ن ٢: ١٣ سال و ١١ ماه و ١٣ روز یادداشتهای گلاب ...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشتهای گلاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0favfa9 بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 16 بهمن 1401 ساعت: 15:11

حضرت امیر (ع )" می فرماید : اگر آنچه که باید نیستی چه فرقی می کند که کیستی...حالا چه فرقی میکند من کیستم فقط کافیست بدانی در همین حوالی حوا صدایم زدُ ...سیب های چیده را بر دامانم ریختُیک عمر سرگردانم کرددر پی یافتنِ......آدموحالا تمام یادداشتهایم راحرف به حرفدلم دیکته می کند و .....گلاب می نویسد به امید اینکه خوشبو باشد وآرامبخش*********روزی نوشتم "اینجا مهم نیست کجاست، بی تو همه جا دور دست است "نمی دانستم دستهایی می آیندُ..دستِ دور دستهای نوشتارم را قلم می گیرندُآنوقت جمله ای نو می سازند از آن  تا بگویند :دستی داریم در نویسندگی..از تو چه پنهاناین بلا برسر بسیار ازیادداشتهایی که برای تو نوشته هم آمدهولی بی هیچ کم و کاست گلاب همچنان برای تو می نویسد به این امید که یادداشتهایش را بیش از این به مسلخ نبرند ویا....چون کودکی ربوده شدهنامش را از "لحظه ای ناب از زندگی"به داستان من و تو تغییر ندهندُ...با اضافه کردن طعم بر"بوسه ی خیال" شیرینی اش را در هر کوی و برزنبنام دلنوشته اشان تقسیم نکنند وبگذارند گلاب بی دغدغه برای تو بنویسد. ای دردت به جانم ازبردنِ تو نوشته هایم دلگیر بودم "به همین سادگی من هستم"را هم بردند یادداشتهای گلاب ...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشتهای گلاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0favfa9 بازدید : 118 تاريخ : چهارشنبه 11 آبان 1401 ساعت: 12:31

تمام درونم را اندوه به یغما بردهو هر روز چون دوره گری کولی وشدر حوالی غمِ دوری ات، پرسه می زندُ...در عبور از لحظه هاعاقبت رساندم به، شهریوربه پلکهایِ خستهُ... آخرین نگاهتبه آغازِ نبودنُ.... پایانِ بودنتبه قله ی تنهاییُ.... چشمان همیشه بارانی اَمپ ن: یک سال بی تو سراسر پُر از دلتنگی گذشت برچسب‌ها: مادر یادداشتهای گلاب ...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشتهای گلاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0favfa9 بازدید : 118 تاريخ : چهارشنبه 11 آبان 1401 ساعت: 12:31